غنچه از خواب پرید
و گلی تازه به دنیا آمد
خار خندید و به گل گفت سلام
و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت

ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی آمد نزدیک
گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست خلید
و گل از مرگ رهید

صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صمیمانه به او گفت سلام

سال خوبی داشته باشید
http://nazi-lovely.mihanblog.com/

