ر بالای افق ایستاده ام
به روزی می اندیشم که با تو باشم
جانم را به باد صبحگاهی می سپارم
با همه خداحافظی میکنم
چرا که تو در منی در تار و پودم
و موجی لطیف برخاسته از جان تو
تا عمق وجودم می دود
و راهی جاودانه پیش رویم گسترده میشود
و من پرواز میکنم به سوی تو
به تو می اندیشم به ارمغان صبح
به نامت
که عاشقانه بر زبان جاری میکنم
به تو می اندیشم ای عشق
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر