بودنت به جور نبودنت یه جور ، در این دنیای جور واجور دوستت دارم ناجور !
برای رسیدن باید رفت ، در بن بست هم راه آسمان باز است ، پرواز را بیاموز !
آنکه با زندگی می سازد ، می بازد ، با زندگی نساز ، زندگی را بساز . (زرتشت)
به سلامتی درخت ، نه به خاطر میوش ، به خاطر سایش ، به سلامتی دیوار ، نه به خاطر بلندیش ، واسه اینکه هیچ وقت پشت آدم رو خالی نمی کنه ، به سلامتی دریا ، نه به خاطر بزرگیش ، واسه یک رنگیش ، به سلامتی سایه که هیچ وقت آدم رو تنها نمی ذاره .
من و این داغ در تکرار مانده ، من و این عشق بیدار مانده ، مپرس از من چرا دلتنگ هستم ، دلم بین در و دیوار مانده .
زندگی تجربه ی تلخ فراوان دارد و سه تا کوچه و پس کوچه و یک عمر بیابان دارد .
همیشه مست و شیدای تو بودم ، به فکر آرزوهای تو بودم ، تموم آرزوهای منی ، کاش یکی از آرزوهای تو بودم .
چه دردیست در میان جمع بودن ولی در گوشه ای تنها نشستن ، به رسم دوستی دستی فشردن ولی با هر سخن قلبی شکستن .
دروغگو ، تو مگه نگفته بودی ستاره ی من فقط تویی ؟ حالا میبینم اون بالا داری باعث درخشیدن بقیه ی ستاره ها هم میشی !
انسان اگر فقیر و گرسنه باشد بهتر از آن است که پست و بی عاطفه باشد .
آیا در این دنیا کسی هست بفهمد که در این لحظه چه می کشم ؟ چه حالی دارم ؟ چقدر زنده نبودن خوب است ، خوب خوب خوب . (دکتر شریعتی)
چنان عاشق چنان دیوونه حالم ، که می خواهم از تو و از دل بنالم ، هنوزم با همین دیوونه حالیم ، یه رنگم صادقم صافم زلالم .
اسم من چست ؟ خدایا چه کنم یادم نیست ، امشب آماده شدم تا چه کنم یادم نیست ، من که همسایه ی نزدیک شقایق بودم ، پا شدم آمدم اینجا چه کنم یادم نیست ، من چرا از تو بریدم و چرا برگشتم ، و بنا شد که دلم را چه کنم یادم نیست ، من نشانی دل دربدرم را بانو ، از تو پرسیده ام اما چه کنم یادم نیست ، این نوشته غرل کیست که من می خوانم ، اسم او چیست ؟ خدایا چه کنم یادم نیست .
اگر آسمان چشمان من امشب اشکباران است خیالی نیست ، اگر فاصله ی بین من و تو به وسعت روزگاران است خیالی نیست ، مرا همین بس که عشقت در چهارچوب ویران وجودم پنهان است .
من از این پس به همه عشق جهان می خندم ، به هوس بازی این بی خبران می خندم ، هرکه آرد سخن از عشق به او می خندم ، خنده ی من از گریه غمگین تر است ، کارم از گریه گذشته است به آن می خندم .
اگر سفر بروی بی خبر ، زبانم لال ، بمانده آه دلم پشت در ، زبانم لال ، هزار سال گذشت از قرار دیدنمان ، تو رفته ای که نیایی مگر ؟ زبانم لال ، مگر نه اینکه تو خورشید آسمان منی ، چگونه شبم بی تو شد سحر ؟ زبانم لال ، هنوز مانده بفهمم تو شاعرم کردی ، نگفتم از تو ، از این بیشتر ؟ زبانم لال ، بگو که دل بکنم از تمام آدم ها ، نگو فقط ز تو ، تو یک نفر ، زبانم لال ، زده ست چوب حراج این غزل به احساسم ، تو را اگر نبینم ؟ اگر ... ؟ زبانم لال .
برات می نویسم دوستت دارم ، آخه می دونی آدما گاهی اوقات خیلی زود حرفاشونو از یاد می برن ، ولی یه نوشته به این سادگیا پاک شدنی نیست ، گرچه پاره کردن یک کاغذ از شکستن یک قلب هم ساده تره ولی من می نویسم ، من می نویسم !
من و تو مثل دو تاخط می مونیم که توی دفتر مشق اسیر شدیم ، نرسیدیم به هم آخرش تو همون دفتر کهنه پیر شدیم ، بی هم روزا گذشت دستای من نرسید به دستای تو ، مگه با شکست من شکست تو .
دلی دارم در آتش خانه کرده ، میان شعله ها کاشانه کرده ، دلی دارم که از شوق وصالت ، وجودم را ز غم ویرانه کرده .
خیلی سخته اون که میگفت واسه چشات میمیره ، بره و دیگه سراغی از تو و نگات نگیره ، خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشناشی ، اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جداشی ، خیلی سخته که دلی رو با نگات دزدیده باشی ، وسط راه اما از عشق یه کمی ترسیده باشی ، خیلی سخته بری یک شب واسه چیدن ستاره ، ولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر