دوره ارزانيست ... شرف اينجا ارزان ... تن عريان ارزان ... آبرو قيمت يک تکه نان ... و دروغ از همه چيز ارزانتر ... و چه تخفيفي خوردست ، قيمت هر انسان!!
چه کنم ؟چاره کجاست؟ سهم من دردل اين ويراني يک سبد بي تابي است غم من تا به گل لاله سرخ دوشقايق باقيست ديده ام باراني است کاش آنجا که دل از عشق سخن ها ميگفت قلب ها ست نبود کاش دراين دل تنگ مهردربند نبود...
چه زيبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذيرفتي! چه فريبنده ! آغوشم برايت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !چه كودكانه ! همه چيزم شدي ! چه زود ! به خاطره يك كلمه مرا ترك كردي ! چه ناجوانمردانه ! نيازمندت شدم ! چه حقيرانه! واژه غريبه خداحافظي به من آمد! چه بيرحمانه! من سوختم...
خيانت تنها اين نيست كه شب را با ديگري بگذراني ... خيانت ميتواند دروغ دوست داشتن باشد ! خيانت تنها اين نيست كه دستت را در خفا در دست ديگري بگذاري ... خيانت ميتواند جاري كردن اشك بر ديدگان معصومي باشد !
آسمان وقف نگاهت گل من، مانده ام چشم به راهت گل من، هر كجا هستي و باشي گويم، كه خدا پشت و پناهت گل من...
سرنوشت تصميم ميگيرد كه تو در زندگي با چه كسي ملاقات كني اما تنها قلب توست كه مي تواند تصميم بگيرد چه كسي در زندگي تو باقي ميماند.
اون منم که عاشقونه شعر چشماتو مي گفتم....هنوز هم خيس مي شه چشمام وقتي ياد تو مي افتم....هنوز هم مي ياي تو خوابم تو شباي پر ستاره....هنوز هم مي گم خدايا کاشکي برگرده دوباره.
هر لحظه يادت ميكنم شايد تو هم يادم كني، همواره در فكر توام با يك نگاه شادم كني، هرگز نديدم از كسي لبخند زيباي تو را هرگز نميگيرد كسي در قلب من جاي تو را...
مهم نبوده سوختنم، دور از تو پرپر زدنم، مهم تو بودي عشق من، نه قصه شكستنم، به افتخار عشق تو ميگم كه بازنده منم...
خيلي سخته اون كه ميگفت واسه چشات ميميره، بره و ديگه سراغي از تو و نگات نگيره، خيلي سخته توي پاييز با غريبي آشنا شي، اما وقتي كه بهار شد يه جوري ازش جدا شي، خيلي سخته كه دلي رو با نگات دزديده باشي، وسط راه اما از عشق يه كمي ترسيده باشي، خيلي سخته بري يك شب واسه چيدن ستاره، ولي تا رسيدي اونجا ببيني روز شد دوباره...
فرستنده : نسيم از تهران
بخاطر تو قلب پر از کینه ام را پر از لطف و صفا می کنم
بخاطر تو همسفر باد می شوم و به دنبال تو می آیم
بخاطر تو هزاران ماهی سرخ را در دریای عشقت رها می کنم
بخاطر تو لحظات پایانی عمر را از نو آغاز می کنم
فرستنده : E30 از شهرستان گنبد کاووس (تقدیم به مهربانترین خاله دنیا)
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کُند بشه! نه این که هیزمش زیاد باشه . تبر ما انسانها باورهامونه نه آرزوهامون
آنقدر دل اتم پر بود که با شکافتنش دنیایی لرزید ، دل من نیز پر بود ، وقتی شکست ، سکوتی کرد که به دنیایی می ارزید
چشاي پرستو بي اشک ميميره صداي قناري بي تو ميگيره اگه تو نباشي پيشم عزيزم هر چي شاديست توي قلبم ميميره آسمون عشق پوسيده مي شه هواي عشق مه الوده مي شه
فرستنده : مهدیه
به نام خدايي كه هستي را با مرگ ، دوستي رابي رنگ ، زندگي را با رنگ ،عشق را رنگارنگ ، رنگين كمان را هفت رنگ ، شاپرك را صد رنگ ... و من را دلتنگ دوستان آفريد ...
خود را به که بسپارم
وقتی که دلم تنگ است
پیدا نکنم همدل
دلها همه از سنگ است
گویا که در این وادی
از عشق نشانی نیست
گر هست یکی عاشق
آلوده به صد رنگ است
به پندار تو:
جهانم زيباست!
جامه ام ديباست!
ديده ام بيناست!
زيانم گوياست!
قفسم طلاست! به اين ارزد كه دلم تنهاست؟
کاش میشد سرنوشت خویش را از سر نوشت
کاش می شد اندکی تاریخ را بهتر نوشت
کاش می شد پشت پا زد بر تمام زندگی
داستان عمر خود را گونه ای دیگر نوشت
همه در زندگی شطرنج بازیم
نباید بی جهت هرسو بتازیم
اگر تکنیک دلها را بدانیم
همیشه برده و هرگز نبازیم
اگر با گريه دريايي بسازم
اگر با خنده رويايي بسازم
اگر خنده شود در من فراموش
اگر گريه شود با من هم آغوش
تو را هرگز نخواهم كرد فراموش
آدما از آدما دلگير ميشن ، آدما از آدما زود سير ميشن
آدما رو عشقشون پا ميذارن ، آدما آدمو تنها ميذارن ...
همه وقتي از زندگي خسته ميشن ميگن خدا نفسمو بگير
ولي من هيچ وقت اينو نمي تونم بگم ، آخه تو نفس مني
سحرگاهان كه شبنم آيتي از پاك بودن را به گل ها هديه مي بخشد
به آن محراب پاكش آرزو كردن برايت:
خوب ديدن ، خوب بودن ، خوب ماندن را
وقتي ناله هاي خرد شدنت زير پاي باران نواي دل انگيزي شد چه فرقي مي كند برگ سبز كدام درختي
اي كه از يار وفا مي طلبي يار كجاست؟
همه يارند ولي يار وفا دار كجاست
گونی گونی دوستت دارم
ولي قربونت گونی هاشو پس بده مال مردمه
اتل متل ستاره ، گلم دوسم نداره ! نه اس ام اس نه یک زنگ ، دلم براش شده تنگ
مرز عشق اين روزها شباهت زيادي به آدامس داره:
اول شيرين ، بعد دوست داشتي ، سپس تكراري و خسته كننده و در آخر دور انداختني
گاهي وقتا زندگي كردن پرنده ها توي قفس از هر كاري بهتره
به شرطي كه اون پرنده تو باشي و اون قفس دل يارت
نمي دانم چرا ما انسان ها عادت داريم آبي وسيع آسمان را رها كنيم و جذب آبي كوچك چشماني شويم كه عمقي ندارد با اينكه مي دانيم روزي بسته خواهد شد اما آسمان كي بسته خواهد شد
خوب رويان جهان رحم ندارد دلشان *** بايد از جان گذرد هر كه شود همدمشان
روزي كه سرشتند ز گل پيكرشان *** سنگي اندر گلشان بود و همان شد دلشان
فرستنده : فاطمه از یزد
عشق را با تو تجربه کردم ، اميد به زندگي را در تو آموختم
محبت را در قلب تو يافتم ، اي شاپرک شبهاي تنهاييم با هر تپش قلبم مي گويم
دوستت دارم
چشمان هميشه عاشقم در انتظار توست
وقتي که ميگويي دوستت دارم اول روي اين جمله فکر کن شايد نوري را روشن کني که خاموش کردن آن به خاموش شدن او ختم شود
تحملي که داده بودي داره تموم ميشه
مگه نگفتي همه جا مال مني تا هميشه
دلم داره شور ميزنه اين دل رو بي خبر نذار
توروخدا با خوبي هات روي هيچ دلي اثر نذار
من هنوز وفادار و تو هنوز چشم انتظاري ...
من براي بغض صداي تو دلتنگم و براي چشمان تو ميميرم ، من تو را با عشق لمس مي کنم و با تو به گذشت زمان عشق مي ورزم و بي تو به گذشت زمان افسوس مي خورم و هنوز با اندوخته هايي از عطر شانه هاي تو تنفس مي کنم
به تو عادت دارم
مثل پروانه به آتش، مثل عابد به عبادت
و تو هر لحظه كه از من دوري، من به ويرانگري فاصله مي انديشم
در كتاب احساس واژه فاصله يك فاجعه معنا شده است
تو توانايي آنرا داري كه به اين فاجعه پايان بخشي
مي خوام از تو بنويسم براي تو كه در تمام لحظاتم وجود داري خنده هايم براي توست با تو بودن مرا شاد مي كند و بي تو بودن مرا گريان. تو با من هستي در حالي كه در كنارم نيستي تو با مني چون در قلب مني. قلبم را با دنيا عوض نمي كنم چون تو در آني و من تنها تو را دوست دارم كه سبزي مانند بهار ، استواري مانند كوه ، لطيفي مانند گل و رواني همچون دريا
امشب به سوگ ارزوهايم نشسته ام و در غم نبودنت اشك فراق مي ريزم...
امشب شمع حسرت ارزوهاي بر باد رفته ام ذره ذره اب ميشود...
امشب براي مرگ ارزوهايم لباس سياه پوشيده ام ...
كاش امشب كسي براي عرض تسليت به خانه دلم مي امد...
كاش امشب تو بودي و دلداري ام ميدادي و دفتر كال ارزوهايم را ورق ميزدي ...
اما...اما افسوس كه تو نيستي و زندگي بي تو قشنگ نيست
همه کلمات با آنچه ميان من و توست بيگانه اند و من هيچ کلمه اي را براي گفتگوي با تو شايسته تر از سکوت نيافته ام ، آيا سخن مرا ميشنوي؟؟؟
مهربان من آهنگ حضورت آنچنان لطيف و شاعرانه است که من را مدهوش مي کند ، تو تنها چيزي هستي که براي من ارزش فکرکردن را داري ! نمي دانم چقدر از شهر من دوري اما همه جا حست ميکنم ، ميشنومت . تو تکرار هميشگي عشقي و من فقط انعکاس بي ارزش نور تو هستم و ديگر هيچ
مردم این شهر غریبن، میخام برگردم
قصدشون فریبه ، میخام برگردم
یه نفر بود که دل به نگاهش بستم
نگاهش سردو غریبه، میخام برگردم
به چشمانه مهربانه تو می نویسم حکایت بی نهایت عشق را تا بدانی که محبت و عشق را در چشمان تو آموختم و با تو آغاز کردم به پاکی چشمانم قسم که تا ابد... دوستت دارم
نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون
زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون
ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست
مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست
طوفان باهمه ی شدت خود به سکون و آرامش منتهی میشود و حتی در بحبوحه ی شدت خود در جستجوی آرامش است.
من نیز همه ی عصیانم به عشق تو ختم میشود و یگانه فریاد درونم این است که تورا...تنها تورا
تو را هيچگاه نمي توانم از زندگي ام پاک کنم چون تو پاک هستي مي توانم تو را خط خطي کنم که آن وقت در زندان خط هايم براي هميشه ماندگار ميشوي و وقتي که نيستي بي رنگي روزهايم را با مداد رنگي هاي يادت رنگ مي زنم
امشب گريه ميكنم .گريه ميكنم برا تو براي خودم براي تموم اونايي كه خواستن گريه كنن نتونستن. برا ي تمام اون چيزي كه خواستي ونبودم خواستم وبودي. امشب گريه ميكنم به وسعت دريا به وسعت بيشه به وسعت دل عاشق.براي تو...براي تو....و به پاس احترام تمام تحقيرهايي كه از ديگران شنيدم وهنوز شكست نخوردم
اگه يه روز نشه که ديگه با تو باشم
برات می نويسم خدا نخواست ما با هم باشيم
ولی بدون اون روز روزه مرگ عشق منه
انگار ولگرد شده بودم به جستجوي نشاني ات به تمام جهان سر زدم اما نبودي به دور رفتم حتي به سرزمين خوشبختي در افسانه هاي پدربزرگ كه حقيقت نداشت هيچ كس نبود انگار تو هم ولگرد شده بودي
وقتی با 1 انگشت به سمت کسی اشاره مي کنی و مسخرش ميکنی اگه خوب به دستت دقت کنی 3 تا انگشتت به سمت خودته
فرستنده : پرهام از شیراز
می خواستم دسته گلی برات بفرستم ء اما گفتم تا بدسستت برسه پژمرده میشهءبنابراین حرف س رو از گل سوسنءحرف ل رو از گل لاله ء حرف ا رو از گل اطلسی وحرف م رو از گل مریم بعنوان دسته گلی بنام سلام تقدیمت میکنم دسته گلم را پذیرا باش .
انسانها یک به یک در خاک رفتند یکی شاد و یکی غمناک رفتند .چون باید رفت از این خاک خوشا آنها که مثل گل پاک رفتند.
فرستنده : حامد (تقدیم به زندگیم نازنین)
۱ نظر:
سلام خیلی زیبا و عشقولانه بود ممنون
ارسال یک نظر