نيمكت كهنه باغ
خاطرات دورش را
در اولين بارش زمستاني
از ذهن پاك كرده است
خاطره شعرهايي را كه هرگز نسروده بودم
خاطره آوازهايي را كه هرگز نخوانده بودي
خاطرات دورش را
در اولين بارش زمستاني
از ذهن پاك كرده است
خاطره شعرهايي را كه هرگز نسروده بودم
خاطره آوازهايي را كه هرگز نخوانده بودي
به من بگوييد
فرزانه گان رنگ بوم و قلم
چگونه
خورشيدي را تصوير مي كنيد
كه ترسيمش
سراسر خاك را خاكستر نمي كند ؟
فرزانه گان رنگ بوم و قلم
چگونه
خورشيدي را تصوير مي كنيد
كه ترسيمش
سراسر خاك را خاكستر نمي كند ؟
خورشيد جاودانه مي درخشد در مدار خويش
مانيم كه يا جاي پاي خود مي نهيم و غروب مي كنيم
هر پسين
اين روشناي خاطر آشوب در افق هاي تاريك دوردست
نگاه ساده فريب كيست كه همراه با زمين
مرا به طلوعي دوباره مي كشاند ؟
اي راز
اي رمز
اي همه روزهاي عمر مرا اولين و آخرين
مانيم كه يا جاي پاي خود مي نهيم و غروب مي كنيم
هر پسين
اين روشناي خاطر آشوب در افق هاي تاريك دوردست
نگاه ساده فريب كيست كه همراه با زمين
مرا به طلوعي دوباره مي كشاند ؟
اي راز
اي رمز
اي همه روزهاي عمر مرا اولين و آخرين
حسین پناهی
فرستنده hojatkai
صداقت يعني از مرز افق ها
به قصد ديدن رويت گذشتن
ميان كوچه هاي سبز احساس
به دنبال قدم هاي تو گشتن
نجابت يعني از باغ نگاهت
نجابت يعني از باغ نگاهت
به رسم عاطفه يك پونه چيدن
ميان سايه روشن هاي احساس
ترا از پشت يك آئينه ديدن
فرستنده : Atefeh
من اينجا بس دلم تنگ است
و هر سازي كه مي بينم بد آهنگ است
بيا ره توشه برداريم
قدم در راه بي برگشت بگذاريم
ببينيم آسمان ها جا همين رنگ است
فرستنده : Salehe Nori
تقديم به انكه دارمش دوست
تقديم به انكه قلبم از اوست
اگر مهتاب از تن بركند پوست
جدا هرگز نگردد يادم از اوست
فرستنده : somayyeh
نازنین هرجا باشی قصه نویس تو منم همه نارفیقن و تنها رفیق تومنم
فرستنده : علیرضا
چقدر غریبانه به لحظه هایم رنگ شادی زدی و رفتی. تو را هیچ وقت از خاطر نمی برم که تو آشناترین غریبه من بودی
فرستنده : حمید از یزد
خداوندا اگر بشر گردی ز حال ما خبر گردی پشیمان میشوی از قصه خلقت از این بودن از این بدعت
زندگی رسم خوشایندیست... زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ... پرشی دارد اندازه ی عشق... زندگی چیزی نیست که لب تاقچه ی عادت از یاد من و تو برود...
به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد... عجب از محبت من که در او اثر ندارد... غلط است هرکه گوید دل به دل راه دارد... دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد...
فرستنده : الهه از تهران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر