اکنون با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم می زنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر می شوم . این زندگی من است !
چون عاشقی آمد ، سزاوار نباشد این گفتار که : خدا در قلب من است ، شایسته تر آن که گفته آید : من در قلب خداوندم . (جبران خلیل جبران)
گل فرستادم ، تو بو کن ، اگر رفتم تو با گل گفتگو کن ، اگر مردم فدای تار مویت ، اگر ماندم ، که باز آیم به سویت .
سرود انتظار تو ترانه ی دلم شده و باز امید دیدنت بهانه ی دلم شده .
سکوت بهترین تفسیر دوست داشتن است ، مهم در کنار هم بودن نیست ، بیاد هم بودن است .
زندگی مثل یه پل قدیمیه ! به این فکر نکن که اگه تنها ازش بگذری دیرتر خراب میشه ، به این فکر کن که اگه افتادی یکی باشه که دستتو بگیره .
عشق تنها مرضی است که بیمار از آن لذت می برد .
شب است و یاد تو مرا پر از ترانه می کند ، چه کرده ای که دل چنین تو را بهانه می کند .
سیب سرخی را به من بخشید و رفت ، ساقه ی سبز دلم را چید و رفت ، عاشقی های منو باور نکرد ، عاقبت بر عشق من خندید و رفت ، اشک در چشمان سردم حلقه زد ، بی مروت گریه ام را دید و رفت .
کبوتر نباش که تو دل آسمان پرواز کنی ، آسمان باش تا کبوتری در دلت پرواز کند .
انجماد قلب ها را از خشک سالی چشم ها می توان فهمید ، چشمی که گریستن نمی داند ، زیستن نمی تواند .
زندگی مثل دیکته است ، هی غلط می نویسیم و هی پاک می کنیم ، دوباره می نویسیم و باز پاک می کنیم ، غافل از اینکه یه روز داد می زندد ورقه ها بالا !
اگه بی هوا کسی وارد زندگیت شد بدون کار خدا بوده ! اگه بی محابا دلها از دستها بهم گره خورد بدون کار خدا بوده ! اگه گریه هات تو خنده غفلت دیگران شنیده نشد تا خرد نشی بدون تنها محرمت خدا بوده ! حالا هم اگه دلت شکسته و بغض تنهایی خفه ات کرده شک نکن تنها مرحمت خداست که از سر تواضع یه بهونه واسه نوازشت گیر آورده .
بودنم را هیچ کس باور نداشت ، هیچ کس کاری به کار من نداشت ، بنویسید بعد مرگم روی سنگ با خطوطی نرم و زیبا و قشنگ ، آنکه خوابیده در این گور سرد بودنش را هیچ کس باور نکرد .
آن سوی دلتنگی ها همیشه خدایی هست که داشتنش جبران همه نداشتن هاست .
دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد ، دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلامش مرا در عشقش غرق می کند ، دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد ، دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند ، دلم برای کسی تنگ است ، دلم برای تو تنگ است .
به روی گونه تابیدی و رفتی ، مرا با عشق سنجیدی و رفتی ، تمام هستی ام نیلوفری بود ، تو هستی مرا چیدی و رفتی .
بی تو آغاز می کنم من روزهای زرد را ، اشک و آه و ناله ها و درد را ، می نویسم بی تو بودن های من پایانم است ، بی تو حامل می شوم اندوه و اشک سرد را .
در من ترانه های قشنگی نشسته اند ، انگار که از نشستن بیهوده خسته اند ، انگار سالهای زیادیست … ، امید خود را به این ترانه بسته اند .
تو با آواز خود شب را شکستی ، ولی من بی دریچه مانده ام باز ، هوای پر زدن هایم کجا رفت ؟ ز یاران باز هم جا مانده ام باز .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر