در مصر شوریده ای بود و می گفت : در طریقت اگر عاشقی در غم عشق بمیرد عجب نیست . عجب آنست که در سوز عشق یک روز زنده بماند.
به نام خدا خالق انسان . به نام انسان خالق غم ها . به نام غم ها به وجود اورنده ي اشك ها . به نام اشك تسكين دهنده ي قلب ها . به نام قلب ها ايجاد گر عشق و به نام عشق زيباترين خطاي انسان
تا زماني كه به فردا اميدواري اقتدار ازان توست.انچه كه كرم ابريشم انرا پايان دنيا مي پندارد در نظر پروانه اغاز زندگيست
بزرگترین افسوس آدمی این است که حس می کند می خواهد اما نمی تواند، و به یاد می آورد زمانی را که می توانست اما نمی خواست
مهم نيست كه چند بهار در كنار هم زندگي كنيم،مهم اين است كه يادمان باشد عمرمان كوتاه است .
در پايان زندگي،خيلي از ما خواهيم گفت:
كاش فقط چند لحظه بيشتر فرصت داشتيم تا خوب به هم نگاه كنيم !
در پايان زندگي،خيلي از ما خواهيم گفت:
كاش فقط چند لحظه بيشتر فرصت داشتيم تا خوب به هم نگاه كنيم !
من عطر ياس خوشبو ندارم/درباغ رويا شب بوندارم/قايق زياد است امابراي /به تو رسيدن پارو ندارم/به تو رسيدن شايد طلسم است /من هم چراغ جادو ندارم
زچشمت چشم آن دارم، که از چشمت نیندازد
به چشمانت قسم،که چشمانم به چشمان تو مینازد
نه سرو و نه باغ و نه چمن می خواهم
نه لاله نه گل نه نسترن می خواهم
خواهم ز خدای خویش کنجی خلوت
من باشم و آن کسی که من می خواهم
نه لاله نه گل نه نسترن می خواهم
خواهم ز خدای خویش کنجی خلوت
من باشم و آن کسی که من می خواهم
نگاهم مثل یک مرغ مهاجر
به دنبال حضورت کوچ میکرد
به غیر از انتظارت قلب من را
کسی اینگونه بی طاقت نمی کرد
به دنبال حضورت کوچ میکرد
به غیر از انتظارت قلب من را
کسی اینگونه بی طاقت نمی کرد
مثل شقايق زندگى كن:كوتاه اما زيبا
مثل پرستو كوچ كن:فصلى اما هدفمند
مثل پروانه بمير:دردناك اما...عاشق
مثل پرستو كوچ كن:فصلى اما هدفمند
مثل پروانه بمير:دردناك اما...عاشق
مدامم مست ميدارد،نسيم جعد گيسويت
خرابم ميكند هر دم فريب چشم جادويت
منو باد صبا،مسكين ،دو سرگردان بي حاصل
من از افسون چشم مست و او از بوي گيسويت..
خرابم ميكند هر دم فريب چشم جادويت
منو باد صبا،مسكين ،دو سرگردان بي حاصل
من از افسون چشم مست و او از بوي گيسويت..
خوشا صبحي كه چون از خواب خيزم
به آغوش تو از بستر گريزم
گشايم در به رويت شادمانه
رخت بوسم،به پايت گل بريزم
به آغوش تو از بستر گريزم
گشايم در به رويت شادمانه
رخت بوسم،به پايت گل بريزم
به اميد نگاهت ايستادن
به روي شانه هايت سر نهادن
مرا خوش تر از اينها آرزو نيست
لبان خوشگلت را بوسه دادن
به روي شانه هايت سر نهادن
مرا خوش تر از اينها آرزو نيست
لبان خوشگلت را بوسه دادن
درون سينه آهي سرد دارم
رخي پژمرده ،رنگي زرد دارم
ندانم عاشقم ؟مستم؟چه هستم؟
همي دانم دلي پر درد دارم
رخي پژمرده ،رنگي زرد دارم
ندانم عاشقم ؟مستم؟چه هستم؟
همي دانم دلي پر درد دارم
نگاهي كردي و از خود نگرانم كردي
نگران ،پيش نگاه دگرانم كردي
من نظر باز نبودم،تو به يك چشم زدن
در چراگاه نظر،چشم چرانم كردي
نگران ،پيش نگاه دگرانم كردي
من نظر باز نبودم،تو به يك چشم زدن
در چراگاه نظر،چشم چرانم كردي
سيه چشمي به كار عشق استاد
به من درس محبت ميداد
مرا از ياد برد آخر،ولي من
به جز او عالمي را بردم از ياد
به من درس محبت ميداد
مرا از ياد برد آخر،ولي من
به جز او عالمي را بردم از ياد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر